خیلی وقت ها پیش می آید که موضوعی که قُبح آن برای همه بدیهیست تبدیل به ارزش میشود یا مثلاً چیزی که طبق معیارهای موجود در آن زمینه ارزشی ندارد حسابی از سوی عده ای مورد تشویق و تمجید قرار میگیرد.مثلا در زمینه ی موسیقی میبینیم که یک اثر کاملا خام و به دور از استانداردهای کیفی بسیار پر طرفدار میشود و بسیار مورد تعریف و تمجید قرار میگیرد.یا شخصی که مهارت خاصی در موسیقی(در هر زمینه ای) ندارد با ارائه ی اثری به زودی معروف شده درحالیکه کارهای فاخر موسیقی استادان بزرگ مهجور مانده و با اقبال مواجه نمیشود.البته اینها مثالهای موسیقاییست چون زمینه ی مورد علاقه و فعالیت من است و الا در هر زمینه ای همیشه این موضوع وجود دارد.
مثلا در رابطه با "عشق".عشق موضوعی پیچیده است که عرفا همواره از بیان حالات و پیچیدگیهای آن اظهار ناتوانی کرده اند و و معتقدند بیان راز و رمزهای عشق و رابطه ی عاشق با معشوق غیر ممکن است و "در دفتر نگنجد"حافظ برای بیان حالات عرفانی و عاشقانه خود میگوید:
"قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز/ورای حد تقریر است شرح آرزومندی"

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


در جامعه ی حاضر و بین اطرافیانم میبینم موضوع عشق و همچنین مصداق معشوق چقدر پیش پا افتاده و سبک شده است هر هوسی عشق خوانده میشود.حتی بیان حالات عاطفی و اظهار عشق به معشوق از "دلم رمیده ی لولی وشیست شور انگیز"تبدیل شده است به "سلام عزیزم عزیزم سلام،دوسِت دارم عاشقتم والسلام"(!)البته این مثال تبدیل از بهترین به بدترین و قبیحترین حالت بیان بود...
باز هم مثالی در حوزه ی موسیقی که اگر مثلاً به طور خاص موسیقی ایرانی را در نظر بگیریم مبینیم آثاری که در 20 سال پیش تولید شده است چقدر از بافت محکم فنی و فرهنگی برخوردار است و آثار  عصر حاضر جز معدودی،چقدر ضعیف و بعضا سخیف.در صورتیکه امکانات تولیدی چه از ابتدا و از لحاظ آموزش و چه از لحاظ امکانات فنی اعم از ضبط و راهای نشرو ...بمراتب راحتتر و سریعتر شده است.همیشه چرایی این مسئله در ذهن من مورد سوال بوده و خیلی به آن فکر کرده ام.این بیت حافظ هم متناسب با همین موضوع است که میگوید:
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه‌ی حسن/بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
که نشان از همین موضوع دارد که در آن زمان هم اینطور بوده است که خیلی چیزها سر جای خود نباشند و این قضیه دیده ی حیرت حافظ را هم سوزانده است.فردوسی در شاهنامه این حالت را برای زمان پادشاهی ضحاک بر جامعه تبیین میکند و میگوید زمانی که ضحاک بر تخت شاهی نشست:
نهان گشت کردار فرزانگان/پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند/نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز/به نیکی نرفتی سخن جز به راز
این سه بیت به زیبایی و فصاحت و بلاغت  هر چه تمامتر وضعیتی را که مد نظر من است بیان میدارد.همیشه وقتی در این وضعیت قرار میگیرم یاد صحنه هایی از سریال طنز "شبهای ببره" مهران مدیری می افتم.آنجا که اهالی روستای برره با آنکه به گویش فارسی معیار صحبت نمیکردند لهجه ی شخصیت "کیانوش "را که اهل تهران بود و با گویش فارسی معیار صحبت میکرد را موردتمسخر قرار داده و به او میخندیدند(!)اما موضوعی که مهمتر است چرایی این قضیه است.
حضرت حافظ در همان غزل سعی کرده است به نوعی پاسخ این سوال را بدهد.به این نحو:
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد/که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
این پاسخ با اینکه در اوج رندی و زیبایی گفته شده اما هنوز علامت سوال را در ذهن پاک نمیکند ونیاز به تفکر بیشتر دارد."کام بخشی او را بهانه بی سببیست" به نظرم یعنی این موضوع نیاز به دلیل ندارد و این روند طبیعی حرکت جهان است برای اینکه بخواهم بهتر منظورم را بیان کنم به سراغ یک اصل علمی میروم در علم ترمودینامیک میخوانیم که انتروپی(بی نظمی)جهان در حال افزایش است و ما برای اینکه به پدیده ها نظم ببخشیم باید انرژی مصرف کنیم.این اصل به خیلی از پرسشهای ما پاسخ میدهد و به نظرم کاملا درست و اثبات شده است،همیشه خراب کردن خیلی راحت تر از درست کردن پدیده هاست مثلا اگر یک لامپ ساده را در نظر بیگیریم میبینیم که تفاوت خراب کردن و درست کردن آن چقدر است.اصولا خراب کردن و بی نظم کردن پدیده ها
نیاز به انرژی ندارد و به صورت خودبخودی انجام میگیرد حال آنکه درست کردن پدیده ها نیاز به انرژی دارد.طبق این اصل اگر برای رسیدن به چیزهای خوب انرژی مصرف نشود چیزهای بد خودبخود جای آنها را گرفته و تبدیل به ارزش میشوند.بی نظمی در جهان آنقدر زیاد میشود که طبق تعبیر قرآنی در آخرالزمان آن اتفاقاتی که در سوره ی مبارکه ی تکویر میخوانیم رخ میدهد:
"آنگاه که خورشید به هم درپیچد/وآنگاه که ستارگان همی تیره شوند/و آنگاه که کوهها روان کرده شوند/و آنگاه که شتران آبستن وانهاده شوند/و آنگاه که جانوران گرد آورده شوند/ وآنگاه که دریاها افروخته گردند والی آخر...
تصویری واقعی از اوج بی نظمی ای که قرار است در آخرالزمان اتفاق بیفتد از زبان خالق...
وقتی از این دید که بی نظمی ها  به صورت خودبخودی در حال افزایش است به موضوع نگاه میکنم پاسخ حافظ را به علت آن بهتر درک میکنم"که کام بخشی او را بهانه بی سببیست"اما سوال دیگر چگونگی برخورد با موضوع است.حال که بی نظمی به طور خودبخودی در حال افزایش است چگونه میتوان به کارها نظم دادکه پاسخ آن هم طبق ترمودینامیک صرف انرژیست.
باز هم در مورد همین موسیقی صرف انرژی را شاید بتوان برای دو گروه تولید کننده اثر موسیقی و شنونده اینگونه تعبیر کرد.تولید کننده موسیقی باید در زمینه آموزش وقت بگذارد و اموزش ببیندو به ضبط و انتشار بدون  پشتوانه فنی و علمی نیندیشد به قول استادی پختگی در موسیقی جدی نیاز به زمان دارد،آنهم موسیقی شرقی که پختگی در آن معلول پختگی ذهنی و فکری یک موسیقیدان شرقیست.این خاصیت موسیقیهای پاپ دم دستیست که زود برآمده و زود افول میکنند.لذا برای ارائه آثار فخیم باید صبر و تمرین و ممارست نمود.بخش مهمی از یک جامعه هنری از جمله موسیقی مخاطب آن اثر هنری و موسیقاییست.ذهن مخاطب موسیقی بایدآماده پذیرش آثار فاخر باشد و در واقع با شناساندن موسیقی خوب به مخاطب توانایی تشخیص و تمییز موسیقی خوب از نوع بدِ آن صرف نظر از سبک، چه سنتی،کلاسیک پاپ و غیره به او داده شود.چه خوب که این ضرب المثل که به نظر آلمانی باشد را همیشه به یاد داشته باشیم:
"شنا كردن در جهت جريان آب از عهده ماهي مرده هم بر مي آيد."