مصلح‌بن‌عبدالله سعدی شیرازی ملقب به افصح المتکلّمین، غزل زیبایی دارد با مطلع"برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را/بر باد قلّاشی دهیم این شرک تقوا نام را"الی آخر.بیت چهارم این غزل مدتها بود که ذهن مرا به لحاظ معنایی و همچنین کثرت واژه‌های دشوار درگیر کرده بود و از آنجایی که در آن یکی دو اسم خاص هم وجود دارد مراجعه به کتب لغت خیلی نمیتوانست "گره از کار فروبسته‌ی ما بگشاید"...بیت چهارم چنین است:

از مایه‌ی بیچارگی قِطمیر مردم می‌شود/ماخولیای مهتری سگ می‌کند بَلعام را

تا اینکه با مراجعه به کتابی که اخیراً تهیه کردم"شرح غزل‌های سعدی نوشته‌ی دکتر محمدرضا برزگر خالقی،دکتر تورج عقدایی" توانستم معنی آن را درک کنم و به نظرم جالب آمد تا آن را با شما نیز به اشتراک بگذارم...

امیدوارم شما هم از  خواندن معنی و داستانی که ضمن آن آمده است لذت ببرید

شرح این بیت را در ادامه مطلب بخوانید: