شرح بیتی دشوار از سعدی
مصلحبنعبدالله سعدی شیرازی ملقب به افصح المتکلّمین، غزل زیبایی دارد با مطلع"برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را/بر باد قلّاشی دهیم این شرک تقوا نام را"الی آخر.بیت چهارم این غزل مدتها بود که ذهن مرا به لحاظ معنایی و همچنین کثرت واژههای دشوار درگیر کرده بود و از آنجایی که در آن یکی دو اسم خاص هم وجود دارد مراجعه به کتب لغت خیلی نمیتوانست "گره از کار فروبستهی ما بگشاید"...بیت چهارم چنین است:
از مایهی بیچارگی قِطمیر مردم میشود/ماخولیای مهتری سگ میکند بَلعام را
تا اینکه با مراجعه به کتابی که اخیراً تهیه کردم"شرح غزلهای سعدی نوشتهی دکتر محمدرضا برزگر خالقی،دکتر تورج عقدایی" توانستم معنی آن را درک کنم و به نظرم جالب آمد تا آن را با شما نیز به اشتراک بگذارم...امیدوارم شما هم از خواندن معنی و داستانی که ضمن آن آمده است لذت ببرید
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
قطمیر:نام سگ اصحاب کهف/ ماخولیا:"به معنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد."(لغت نامه)/ بلعام:"یا بلعم پسر باعور به یک روایت،پیغمبری از سرزمین بین النهرین و به روایت دیگر،پیش گویی از مردم الجزیره بوده است.در قاموس کتاب مقدس،187 آمده است:بلعام(خداوند مردم) و او پسر بعور و از اهل قریه فتور بودموآب از او می خواهد تا در ازای اجرتی اسرائیلیان(یا عبرانیان) را نفرین کند.بلعام برای این کار عازم می شود،اما خر او از راه رفتن امتناع می ورزد و یا از راه منحرف می شود و هنر چند بلعام می کوشد تا خر را به پیش راند سودی نمی بخشد.عاقبت فرشته ای بر او ظاهر می شود و از سوی خداوند به او پیام می دهد که به جای لعنت بنی اسرائیل برای ایشان طلب برکت کند.در قصص قرآن مجید سورآبادی،91و90 آمده است:بلعام امام شهر اریحا بود.هنگامی که موسی عوج عُنُق،پهلوان ایشان را بکشت،همه به نزدیک بلعام آمدند و وی مردی بود کتابخوان و پایگاه دار و مستجاب الدعاء.از وی خواستند که دعا کن بر موسی و قوم او وی گفت:...از خدا بترسم.ایشان تدبیر کردند که...صواب آنست که زن او را به مال بفریبیم تا او را بر آن دارد که بر موسی دعای هلاکت کند...آنگه به فرمان زن برنشست سوی صومعه تا بر موسی دعا کند.در راه که می شد،وی را دریایی پیش آمد...دانست که عبرت است که خدای تعالی بدو نمود...دیگر باره بشد،دیوار عظیم او را پیش آمد...سه دیگر بار بشد شیری وی را پیش آمد...بار دیگر بشد،راه گم کرد...تا آخر بشد و آن دعا بکرد...خدای تعالی موسی و قوم را درآن بیابان گرفتار کرد...موسی گفت یا رب دعای او را بر من اجابت کردی،دعای مرا نیز بر وی اجابت کن،پس گفت:بهترین چیزی که وی را داده ای از وی باز ستان...کافر شد.گویند مرغ سپید از گلوی او برآمد و آن نور معرفت بود...چنانکه حق گفت عزّوجلّ:"آتیناهُ آیاتنا فَانسَلَخَ مِنها"(اعراف،174)،چون به دنیا میل کرد،خدای تعالی گفت:فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلب(اعراف،175)،و آنگاه در باب تشبیه او به سگ وجوهی ذکر می کند"(فرهنگ تلمیحات)
معنی بیت:در اثر نیازمندی و اظهار کوچکی،سگ اصحاب کهف انسان میشود و برعکس،سودای سروری بلعام را به سگ نبدیل میکند.