بدیع چنان که قدما گفته اند علمیست که از وجوه تحسین کلام بحث میکند و از نظر ما بدیع مجموعه شگردهایی(یا بحث از فنونی) است که کلام عادی را کم و بیش تبدیل به کلام ادبی میکند و یا کلام ادبی را به سطح والاتری(از ادبی بودن یا سبک ادبی داشتن)تعالی میبخشد.

مطالب بالا برگرفته از ویرایش سوم کتاب"نگاهی تازه به بدیع" نوشته ی دکتر سیروس شمیسا بود.کتابی گرانبها و البته دانشجویی که ضمن معرفی بدیع و صنعت،بدیع را به دو دسته کلی لفظی و معنوی تقسیم کرده و به توضیح جزئی انواع آنها پرداخته است.در این پست قصد دارم فصل چهارم بخش اول را که به نظرم جالب آمد بنویسم که عنوان آن هست"تفنن یا نمایش اقتدار".

شعرا برای اینکه شعرشان از یک متن ساده و معمولی قابل تشخیص باشد یا به قول دکتر شمیسا ادبی شود از تکنیکهای خاصی استفاده میکنند.یک سری از این تکنیکها در لفظ است که باعث برتری فصاحت و بلاغت کلام میشود و یا موسیقی کلام را افزونی میبخشد و هماهنگی را در کلام ایجاد میکند که آنها در گروه بدیع لفظی میگنجند.مانند:تسجیع،تجنیس،تکرار و...گروهی دیگر در حوزه معنا تاثیر ایجاد میکنند و به کلام تناسب معنایی میدهند،موسیقی معنوی کلام را بهبود میبخشند و بر عمق نوشته ی ادبی تاثیر میگذارند...

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ادامه:

مانند:تشبیه،تناسب،ایهام،ترتیب،تعلیل و ...

البته هر کدام از انواع بالا به زیرنوعهای دیگری تقسیم میشود که در این پست نمیگنجد و برای مطالعه باید به کتاب مراجعه کرد.با این توضیح کوتاه برسیم به همان فصل "تفنن یا نمایش اقتدار".که عینا از کتاب مذکور در اینجا نقل میشود:

این قسمت بیان روش نیست بلکه در یک طبقه قرار دادن صنایعیست که از نظر ما جنبه ی موسیقائی ندارد و شاعر با اعمال آن صنایع،در حقیقت خواننده را به اعجاب وامیدارد و قدرت خود را بر انجام کارهای دشوار(ولی بیسود) نشان میدهد.پس این صنایع برای نمودن اقتدار در سخنوری است و جنبه ی تفنن دارد:

1-حذف یا تجرید:که حذف یک یا چند حرف از شعر است،مثل اینکه حروف منقوط را در شعر نیاورند!

قاآنی در قصیده ای به مطلع:

برد ز گیتی برون ربیع چو لشکر/لشکر دی ملک وی نمود مسخر

از حرف"الف" استفاده نکرده است چنانکه در پایان شعر میگوید:

گفته به مدحت قصیده ای و "الف" نی/جز به همین فرد ملتزم شده دیگر

مینکند ذکر وی که در گه تعظیم/نیست چو دیگر حروف منحنیش سر!

جامی در مورد شاعری که در غزلی از تجرید استفاده کرده بود به حق میگوید:

شاعری خواند پر خلل غزلی/کاین به حذف الف بود موصوف

گفتمش هیچ نیست بهتر از آن/که کنی حذف از او تمام حروف

2-توشیح یا موشح:که از مجموع برخی از حروف شعر اسم خاصی بدست بیاید یا نظم دیگری پیدا شود.یا شعری را به صورت درخت(مشجّر)یا پرنده(مطیّر)کتابت کنند.ادیب الممالک فراهانی غزلی دارد که اگر حرف اول هر مصراع را در نظر بگیرند نام معشوق او بدرالدوله سلطان بیگم بدست می آید.

مطلع آن:

بوسه ای شیرین اگر زان لعل ارزانی شود/دل رها از درد و تن دور از گرانجانی شود

در پایان گوید:

گر ز هر مصرع بگیری حرف اول نام آن/ماه تابان آشکار از نور یزدانی شود

3-واسع الشفتین:حروف شعر به نحوی باشد که به هنگام قرائت شعر،همواره یا غالبا لبها باز باشد و به هم نرسد.

مسعود سعد قصیده ای دارد به مطلع:

ای آذر تو یافته از غالیه چادر/اندر دل عشاق زده است آذرت آذر

که گفته اند تمام ابیات آن این خصوصیت را دارد.

4-واصل الشفتین:بسامد واک های لبی(مثلا میم)زیاد باشد به نحویکه به هنگام قرائت شعر،لبها غالبا بسته باشند!

در این بیت حافظ مصراع اول خصوصیت واسع الشفتین را دارد اما در مصراع دوم لبها حالت بوسه میگیرند:

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت/لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد

5-جامع الحروف:تمام حروف الفبا را در شعر بیاورند!چنانکه لطف الله نیشابوری در این بیت چنین کرده است:

اثر وصف غم عشق خطت/ندهذ حظ کسی جز به ضلال

6-رقطا:کلمات شعر بنحوی باشند که یک حرف منقوط و حرف بعدی غیر منقوط باشد!

7-خیفا:یک کلمه تماما منقوط و یک کلمه بدون نقطه باشد!

8-فوق النقاط و تحت النقاط:همه ی نقطه های کلام در فوق قرار گیرد یا همه در تحت باشد!

9-ذولغتین:کلام به نحوی باشد که هم به فارسی خوانده شودو هم به عربی معنا داشته باشد!

باد جنانی،جان بهاری/آب روانی سدّ قراری

(از سلمان ساوجی)

که اگر به عربی بخوانیم به این معنیست که:که دلم تاباه شد گیاه خوشبویم سیاه شد.بازگشت از من سخن گفت  آرام و قرار مرا سد کرد.

و از این قبیل است چندین به اصطلاح صنعت دیگر که هیچکدام ارزش بدیعی و زیباشناختی  و موسیقی ندارد و فقط بر اقتدار سخنور در انجام کاری دشوار دلالت میکنند.مثال اینگونه صنایع معمولا تصنعیست و فقط در کتب بدیعی دیده میشود.البته گاهی میتوان بر حسب تصادف برای آنها مثال زیبائی یافت،اما میتوان اطمینان داشت که گوینده به آن صنعت توجهی نداشته است،مثل شعر عامیانه اما زیبای زیر:

هیچ کس از نزد خود چیزی نشد/هیچ آهن خنجر تیزی نشد

هیچ قنادی نشد استاد کار/تا شاگرد شکرریزی نشد

که تصادفا در خواندن آن لبها کمتر بسته میشود(واسع الشفتین).